طنین صدایش پرقدرت اما لرزان است؛ درست مانند شهریار. محکم حرف میزند؛ اما کلماتش خجالتیاند و سخت بیرون میآیند. مشخص است که اهل بازارگرمی نبوده و رنجکشیده است؛ درست مانند شهریار.
آنقدر درون خودش رفته که برای جواب هر سوال باید سیری در سلوک شاعرانه و عارفانهاش بکند و کلمهای بر زبان براند.
■■■
حرفهایش همینطور بریدهبریده، صریح و از ته دل است؛ درست مانند جلال.
قادر طهماسبی متخلص به فرید درباره این امداد شعری میگوید: گاهی احساس میکنم نمیتوانم شعری بگویم، برای همین میفهمم که خطایی کردهام و بلافاصله برمیگردم و به خدا میگویم: خدایا من چه کاری کردهام که نمیتوانم شعر بگویم؟ به عنوان مثال وقتی میخواستم شعر حضرت زهرا (س) را بسرایم به ایشان متوسل شدم، وقتی شعر تمام شد احساس کردم در عرض آن یک ساعت توانایی خاصی پیدا کرده بودم، میدانستم من توانایی سرودن آن شعر را نداشتم.
بحث را میکشانم به شعرهای ماندگارش در سال 88 و اینکه چطور از درونگراییاش یکمرتبه به بیرون پرتاب میشود؛ میگوید:
من پس از 8سال دفاع مقدس مسائلی را میدیدم که برایم ناراحتکننده بود. میدیدم که برخی مسئولان و به تبع آن برخی مردم دنبال رفاه میدویدند؛ برای همین هشدار میدادم. میگفتم نباید استراحت کرد. اگر استراحت کنیم توفیق کربلا از انسان گرفته میشود. حتی وقتی مثنوی معروف شهادت را در آن زمان در جمع برخی مسئولین خواندم برخی از آنها گفتند این شعر نباید در میان مردم منتشر شود. میگفتند نباید داغ جنگ و مادران شهدا را تازه کرد. وقتی متوجه این روحیه شدم
همانجا شروع کردم به ترویج فرهنگ شهادت و خدا را شکر، مردم هم استقبال کردند. سال 88 هم همینطور شد. سالها قبل از 88 خوابهایی میدیدم که هشداردهنده بود. خوابهایی که بعدها در جریان 88 نمود یافت.
از او درباره رغبتش به داستان و داستاننویسی میپرسم که میگوید:
وقتی از او میپرسم که چرا شعرهای اعتراضی شما مانند «دوئل دو گاو» یا «درخت و موریانهها» کمتر دیده شده است، میگوید:
راز ماندگاری مثنوی سبکباران خرامیدند و رفتند در چیست؟ در پاسخ به این سئوال میگوید: قبل از این که آقای آهنگران این را بخواند این شعر خوانده میشد. البته حال و هوای آهنگران حال و هوای دیگری دارد. سیری در مثنوی شهادت هست که عرفانی و حماسی است. مدعی عرفان نیستم اما رگهای از عرفان در هر اثری هست. من هم گمشدهای دارم که اسمش عرفان است. شعر شهادت تاثیرگذار است چون من حرف برای گفتن دارم.
هر دلی از عشق بویی برده است
هست در روی زمین مهمان ما
گشته در تغییر رنگ سرنوشت
گردش ایام همپیمان ما
یک نسیم از لالهزار کربلاست
انقلاب عشق در ایران ما
نظر شما